متن کامل فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی که سایت بوعلی باب سلامتی برای اولین بار آنرا بروی سایت منتشر کرده
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی:
اگر تن حیوان چنان بودى که از وى چیزى جدا نشدى، و متحلّل نگشتى- و نپالودى پالودنى دیدارى و نادیدارى حیوان را غذا نبایستى که غذا بدل آن است که از وى همىپالاید، و هر گاه که اتّفاق افتد که کم پالاید . یا از کمى گرما، یا از کمى حرکت خاصّه ، یا سختى پوست چنانکه مار بزمستان غذا نیابد، و هرگه که اندر تن حیوانى بلغم بسیار گرد آید از پس باز خوردن – و زیانش نکند از قوّت طبع، وى بزمستان اندر سوراخ بکمى حرکت بزید بىغذا از بیرون، زیرا که باندرون تن غذا دارد،- که این بلغم پخته شود،- و خون گردد .
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
و اگر کسى گوید: که پیدا بود که اندر تن حیوانى بلغم چند تواند بودن، و هر روز غذاى حیوانى بسیار باید .
جوابش- آنست که این غذا که از بیرون بحیوان رسد ،- نه همه بکار شود، و غذاى حقیقى گردد؛- که همه بیشتر ثفل شود ، و فضله گردد،- و از آنجا بتن اندکى شود؛ و این غذا که از بلغم آید آن بود که بلغم بجمله غذا گردد .
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
پس این شمار با آن شمار راست نیاید، پس تن حیوان را الا بچنین حال- غذا مىباید- تا بدل پالایش شود، یا کثافت تن ، روح- که لطیف است و جنبنده « [است]» اولىتر « [آنست]»- که پالایش و تحلّل وى بیشتر و زودتر بود، و* (غذا)* پیوسته تر و زودتر یابد ، و ناصبورى وى بیشتر بود.
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
و هرگاه غذا آمد از بیرون ، فضله و ثفل را حاجت بدفع- و جدا کردن افتاد؛ و فضله، روح لطیف گرم بخارى دودى بود، باید که او را از روح دور کرده آید،- ساعت بساعت،- که روح نازکست،- آن صبورى نتواند کردن بآمیزش بد، و پلید از فضله خویش پس باید که زود جدا شود.
در روح را سببى دیگر است- که او جوشان- و افروزان است اندر دل- و شریانها، اگر هواى سرد بدو نرسد،- از اعتدال اندر گذرد و متحلل شود. پس هواى سرد او را معتدل- و بسته دارد.
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
و همچنانکه آب مر غذاى تن را اندر تن براند و فضلها را از تن بشویاند و بیرون برد، هوا غذاء جان را از بیرون- و اندرون بجان رساند ، و فضلها را از جان بیرون کند.
و همچنانکه آهنگر هوا را « [بگشادن دم]» و گسترانیدنش باندرون دم کشد، و ببسته کردن- و فراز هم آوردن بیرون کندش، « [دل]» و شریانها بحرکت گستریدن که انبساط خوانند هوا را اندرون کشد- و هواء خنکى را از بیرون،- و بخار غذاى روح- از اندرون بروح رساند؛ و بحرکت بهم اندر آمدن- که انقباض خوانند، فضله بخار دودى را از روح جدا کند،- تا سلامت روح بود، و این دو جنبش را با دو سکون- که اندر میان ایشان است. نبض خوانند. چنانکه بدید کرده آید سپس تر و دم زدن ماننده دامن زدن نبض است، و شش- خزینه هواست، بهمسایگى دل هوا را اندر شش آورد- تا دل مىستاند از وى، و مىدهد فضله- بوى، چون هوا اندر شش گرم شود، و فضله بخار دودى بسیار گرد آید اندر وى (پلید) شود، و بیش بکار نیاید، آن هوا را بیرون کند، و هواى دیگر بستاند تا آخر عمر و هر دم زدنى را چند نبض بود، چندان- که آن هوا از کار بشود- و دیگر دم باید زدن.
فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
پس حال این حرکت- و این سکون مختلف مىشود بسبب اختلاف حال روح، و حال روح مختلف همىگردد، بسبب اختلاف حال بدن،- و حال نفس، و ازین قبیل این حرکت- و این سکون علامت مىشوند حالهاى دیگر را.
پایان فصل دوم رساله در نبض یا رگ شناسی
تهیه و تنظیم از گروه بوعلی باب سلامتی