سرخط خبرها
خانه / کتاب های طب سنتی / فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض

فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض

فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض
فصل سوم
دل بمثل چون شریان همه تن است، و شریان بمثل چون دل‏ یکى [از] اندام است، و همچنانکه آن روح را که اندر دل است، حاجت است‏ * (بدم زدن از ره‏ شش همچنان نیز مزاج‏ روح را که اندر شریان است حاجت است)* بدم زدن‏ و هوا کشیدن‏ از راه مسامها و هر پاره از شریان بطبع خویش مى‏جنبد – این دو حرکت‏ انبساط- و انقباض، چنانکه دل همى‏جنبد وى نیز همى‏جنبد هم آن غرض را.
فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض

کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض
کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض
و بجشکان پیشین‏ – که نیکو ندانسته‏اند. پنداشته‏اند – که حرکت نبض بر سبیل مد و جزر است، یعنى که گاه‏ دل خون و روح را همچون‏ مد بشریانها فرستد تا شریان‏ برخیزد و بجنبد، و گاه بخویشتن کشد- تا شریان‏ تهى شود- و بیارامد، و حرکت رگ‏ بسبب آن حرکت‏ مد است- که بوى مى‏آید، نه‏ از خودى خویش.
و نه چنین است که ایشان مى‏گویند،- که رگ خود حرکت انبساط کند- و انقباض،- بخودى خویش و خون و روح را از دل، و هوا را از مسام بخود کشد؛ و از خویشتن‏ فضله بیرون کند.
فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض

دلیل برین‏ آن است- که کسى بود- که وى را اندامى چون دستى مثلا تبش گیرد و گرمیش زیاده شود بسبب دمّل‏ مثلا، یا آفتى دیگر و این‏ شریان که بهمسایگى آن دمل بود و اندر آن دست که‏ تبش‏ افزوده باشد، تیزتر،- و بیشتر بشمار حرکت کند؛ از دل‏ ، و شریانها [ى‏] دیگر که ایشان را آن حالها نیفتاده است‏ ، و اگر تبع‏ دل بودى همیشه چون‏ حرکت دل بودى؛ یا کم یا بیشترک نبود.
فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض

و ایزد تعالى شریانها را دو طبقه آفرید الّا یک شریان راستى را * (و اما رگهاى ناجنبنده را یک طبقه آفرید)* الّا یک رگ‏ راستى را و شریانها ، دو طبقه بدان‏ آفرید تا احتیاط استوارى‏ بود،- که آنچه شریان خزینه وى است‏ عزیزتر است [ (از دیگر چیزها که روح عزیزتر است)] از خون و ماننده خون، و نیز تنک تر و لطیف‏تر است‏ از دیگر چیزها، و آسانتر گذر کند، و دیگر که با جنبش است‏ ، و جنبنده‏ دریابنده‏ تر بود.

پایان فصل سوم کتاب رگ شناسی یا رساله در نبض
کاری از گروه بوعلی باب سلامتی

همچنین ببینید

بواسیر

درمان بواسیر در طب سنتی بوعلی

درمان بواسیر در طب سنتی بوعلی تا ۱۵ روز صبح ناشتا یک روز در میان …