فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
فصل (هشتم)
اندر گونها از نبض مرکب که نام خاص دارد.
نبض مرکّب آن نبض را خوانند – که حکمش از دو سه حال وى گیرند، چنانکه مورچه که اندر وى خردى و تواتر بود. و قسمت ایشان که نبض مرکبند بسیار است، و همه را نام نیست، و بعضى را نام هست، آن را که نام هست چون نبض ستبر باشد که بتازى غلیظ خوانند، و چون نبض باریک که بتازى دقیق خوانند.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
ستبر- آن بود که پهنا و بلندا بیشتر دارد.
و باریک آن بود که پهنا کم دارد، و درازا بیش.
و ازین جمله- نبض آهوى است- که بتازى غزالى خوانند،- که اندر یک جزو گران مىآید- آنگاه بیکبار تیز شود.
و موجى است. که جزوى بزرگتر بود- و جزوى خردتر چون موجها- با نرمى، و سخت خرد نبود.
و دودى است همچون موجى . و لکن خردتر و متواتر چون کرم.
و نملى است و تفسیرش مورچگى بغایت خردى بود، و بر صورت مورچه .
و ارّگى است- که بتازى منشارى خوانند، همچنان بود که موجى، و لکن صلب بود و کشیده ؛ و بیشتر آنگاه بود که اندر اندام عصبى آماس بود چون حجاب و سینه؛ و موجى بیشتر آنگاه بود- که آماس اندر عصب نبود . بلکه اندر شش یا مغز یا در جگر بود و بوقت گرمابه کردن- و عرق کردن .
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و دم موشى است، که بتازى ذنب الفار خوانند .- که از زیادت نقصان گیرد یا از نقصان بزیادت آید اندر نبضهاء بسیار، یا اندر یکى نبض.
و جوالدوزى [است]- که بتازى مسلّى خوانند، و از نقصان بزیادت آید بتدریج آنگاه از زیادت بنقصان شود.
و دو زخمى است – که بتازى ذو القرعتین گویند – که هنوز حرکت پیشین تمام شده نبود – که دویّم اندر رسد.
و اندر میان افتاده ،- که بتازى: الواقع فى الوسط (ذو الفتره ) خوانند،* که* آنجا که سکون چشم دارى « [سکون نیاید]» حرکت آید .
و نبض لرزنده ،- و نبض متشنج، و اختلافش در سپس و پیشى و نهاد بود .
پایان فصل هشتم رگ شناسی رساله در نبض
فصل (نهم) اندر سببهاى نبض
اوّلا بدان که بهمه بابها نبض نیکو آن است- که معتدل باشد، الّا بقوّت- که هر چند بیش باشد بهتر باشد. و سببهاء نبض اصلى که ماسکه خوانند سهاند:
آلت- که رگ است.
و قوّت- که جنباننده است.
و حاجت- که تبش است.
اگر آلت نرم بود، و قوّت قوى* (بود)* و حاجت بسیار بود، تبش رگ عظیم آید، و اگر در یکى خللى بود رگ عظیم نبود،
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و لکن بسرعت تدارک کند عظم را . و اگر قوّت (قوىّ) نبود، سریعى نتواند کردن متواترى کند، و اگر ازین ضعیفتر بود متواترى نتواند کردن « [و متفاوتى کند]».
و چون گوشت اندک بود- رگ طویل « [و عریض]» نماید.
و اگر گوشت بسیار بود – صغیر- و دقیق نماید .
و بیخوابى، و غم، و بىتابى ، و* (و پلیدى)* تن از اخلاط ، و ریاضت – بافراط، و ترى طبیعى، یا بیمارى رگ را ، ضعیف کند.
و هر گاه که قوّت وى قوى بود- و آلت بىفرمان* بود* ذو القرعتین- و منشارى کند، و هر گاه که قوّت بخواهد – که بیاساید یا دل مشغولى افتد،- معارضه ذات الفتره کند. و نملى، و دودى – از ضعیفى بود.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و نبض نران- عظیمتر بود و قویتر ، و لکن سخت سریع نبود، که بعظیمى از سریعى بینیاز شود.
و آن مادگان صغیرتر- و سریعتر بود.
و آن کودکان بقیاس تن ایشان عظیم بود ، و لکن سخت نرم بود.
و آن برنایان – عظیم- و سریع بود.
و نبض دو مویگان- خوردتر بود- و سخت سریع نبود،- که حاجتشان کمتر است، و نیز متواتر نبود.
و آن پیران- خورد – و بطیء- و متفاوت بود، و باشد – که نرم بود ،- بسبب رطوبت غریب- که ایشان را بود.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و مزاج گرم بحکم جوان بود، و مزاج سرد بحکم پیر * بود* و هر چند حرارت غریزى بیشتر بود، نبض قویتر ، و هر چند حرارت غریب بیشتر بود – نبض ضعیفتر بود.
و نبض بهار چون نبض جوانان بود، و نبض تابستان خرد، و سریع، و متواتر بود ، و نبض زمستان ضعیف « [و]» متفاوت، و بطیء بود.
و آن خزان- صلب و صغیر بود.
و نبض سیر از طعام معتدل عظیم، و سریع، متواتر بود، و از طعام بیشتر مختلف، و بىنظام بود ، باندازه افزونى و اگر هضم افتد نبض نیکو شود، و اگر نیوفتد تیز شود، و همچنین از شراب، و آب بفعل ضعیفتر است از شراب.
و نبض باوّل خواب خرد بود، و ضعیف بود – از جهت گریختن حرارت غریزى باندرون ،- تا غذا را هضم کند، و بطیء بود- و متفاوت، و چون طعام هضم یابد، حرارت از اندرون بیاید ، و نبض نیک شود، پس اگر [در] خواب دیر بماند دیگر باره ضعیف شود، و اگر خفته را اندر شکم طعام نبود- خواب نبض را بسردى برد، و چون خفته بیدار شود- نبض عظیم شود، و اندر آن وقت لرزان بود.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و ریاضت کردن باندازه نبض را نیک کند، و ریاضت بافراط نبض را صغیر- و سریع و متواتر کند ، و چون بیشتر شود- سریعى کم شود ، و متواترى زیادت گردد و باشد- که گرمابه- و آب گرم اوّلا مر نبض را نیکو کند آنگاه چون اندر تن سرد شود نبض را ضعیف کند، و اما آب سرد- اگر سردیش غوص کند اندر تن، نبض را بحکم سردى برد ، و اگر نکند که حرارت غریزى را جمع کند نبض را نیکو کند.
و آبستنى زنان مر حاجت را بیفزاید، که هم مادر را باید و هم فرزند را، پس نبض بزرگتر بود از طبیعى، و بقوّت سر بسر- و سریع بود، و عظیم و متواتر، و رگ بأول درد عظیم- و سریع، و متواتر بود و چون درد اثر کند، قوّت را ضعیف کند، پس نبض ضعیف، و صغیر ، و سریع شود، و متواتر گردد.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
و اما آماسى – که اندر تن بود، نبض را براه منشاریّت برد، الا که بپرش زیادت نبض موجى گردد ، و چون دمله بپزد نبض منشارى [را] موجى- و مختلف گرداند.
و خشم- نبض را عظیم- و بلند و سریع و متواتر گرداند، و غم- نبض را صغیر، و ضعیف، و متفاوت و بطیء گرداند. و هر چه بمفاجا رسد نبض را سریع و لرزان کند.
اکنون این اصلها (ى) کلّى است اندر علم نبض که حکیمان گفتهاند، و اما نبض « [بیماران و]» بیماریها شاید گفتن بتفصیل ، ان شاء اللّه تعالى.
تمت الرساله بعون اللّه و حسن توفیقه تمّ تمّ تمّ.
فصل هشتم و نهم رگ شناسی رساله در نبض
تهیه و تنظیم کتاب رساله در نبض توسط گروه بوعلی باب سلامتی